کتابداران کوچکی که قلبهای بزرگشان در کتابخانه میتپد
دیده شدن فعالیتها و تلاشهای هر کتابدار شیرینترین اتفاق کاری میتواند محسوب شود اما در کنار این راه یافتن به بیست نامزد نهایی انتخاب پایتخت کتاب ایران نیز حلاوت خاص خود را در سالی که سپری شد برای کتابخانه ما به ارمغان آورد.
شهر دَمَق در یکی از شمالیترین بخشهای استان همدان و در شهرستان رزن قرار گرفته است. نام این شهر از واژه «دَمِه» در زبان آذری که به معنای طوفان شدید همراه با برف است گرفته شده و همانطور که از این معنی متبادر میشود دمق را باید شهری کوچک و تقریباً سردسیر محسوب کرد. شاید دمق کوچک و جمعیت آن کم باشد اما از حیث فرهنگی مردمی فعال و اهل مطالعه دارد که در نوع خود جالبتوجه است؛ مراجعین مختلفی که از این شهر و البته روستاهای اطراف در طول ایام هفته از کتابخانه عمومی شهید مفتح استفاده میکنند.
یکی از ویژگیهای کتابدار بودن در چنین کتابخانهای طبیعتاً آشنایی کامل با اعضاء و برقراری تعامل با مدارس و سایر ادارات شهر است. به همین خاطر است که کودکان و اهالی روستاهای مجاور بیشترین مراجعین به این کتابخانه را تشکیل میدهند. کوچک بودن محیط شهری و آشنایی با اعضاء وقتی با برقراری و ایجاد ارتباط خوب و موثر با آنها و همچنین دلسوزیها و راهنماییهای کتابدارانه ترکیب شود باعث میشود اتمسفری کاملاً اختصاصی و ویژه در چنین کتابخانههایی شکل بگیرد.
بیشتر
ما تصویر آشنایی که در آن کودکی مشغول صحبت در مورد شغل مورد علاقهاش در آینده
است را دیدهایم. معلم، دکتر، مهندس، خلبان و ... از طرفی همانطور که گفتم کودکان
مهمترین و بیشترین گروه سنی هستند که میزبان آنها در کتابخانه هستیم. میهمانان با
استعداد و اهل کتاب ما آنقدر با کتابخانه انس گرفتهاند که در میانشان علاقهمندان
بسیاری را میتوانیم ببینیم که از کتابداری به عنوان شغلی که در آینده دوست دارند
به آن دست پیدا کنند نام میبرند. فقط یک کتابدار میتواند لذتی تکرار نشدنی را
تجربه کند وقتی کودک عضو کتابخانهاش میگوید: «وقتی بزرگ بِشم میخوام کتابدار بِشم».
یکی از کارهایی که در مقابل این میلِ فرهنگی اعضاء در سال 95 انجام دادیم اختصاص
میزی به عنوان «میز کتابدار کودک» بوده است. میزی که علاقهمندان کوچک کتابخانه در
کنار آشنایی بیشتر با این حرفه گاه گاهی در قامت همکارانی کوچک اما با قلبهایی
بزرگ حتی ما را در بسیاری از کارها یاری میرسانند.
دیده شدن فعالیتها و تلاشهای هر کتابدار شیرینترین اتفاق
کاری میتواند محسوب شود که نگارنده و مسئول کتابخانه عمومی شهید مفتح در سال 1395
افتخارش را پیدا کردیم اما در کنار این نمیتوان از حسی خوشایند که به نوعی برآیند
و تکمیل کننده این موفقیت بوده نامی نبرد. راه یافتن به بیست نامزد نهایی انتخاب
پایتخت کتاب ایران نیز حلاوت خاص خود را در سالی که سپری شد برای ما به ارمغان
آورد. برخی از روزها که در گوشهای از
کتابخانه اعضاء و اشتیاقشان را میبینم از اینکه فضای کتابخانه و فعالیت اعضاء و
حضور آنها در برنامههای فرهنگی همچون: نشستهای کتابخوان، طرح کتابخوان ماه و
... نسبت به سالهای گذشته روند روبه رشدی داشته بسیار خرسند میشوم.
همه اینها به منِ کتابدار افزایش اشتیاق و دانستههای مرتبط با کتاب و کتابداری میبخشد.
یکی از همین برنامههای شیرین و انرژی بخش به برپایی جشن عید
غدیرخم و اجرای طرحی به نام «مقر کتاب» در کتابخانه باز میگردد. بیان فواید و
محاسن مطالعه و کتابخوانی توسط یکی از طلاب حوزه علمیه برای جمعی از بانوان باعث خلق
چنان علاقه و اشتیاقی در آنها شد که وقتی در روزهای بعد با آمدن آنها و به امانت
گرفتن کتاب استمرار یافت، بینظیرترین لذتها برایم در کتابخانه ساخت.
برای یک کتابدار نباید ضربالمثل کوزهگر از کوزه شکسته آب میخورد عینیت پیدا کند. کتاب همیشه باید با ما همراه باشد. با این وجود گاهی فعالیتهای کتابخانه آنقدر زیاد میشود که یافتن مجالی کوچک برای مطالعه نایاب میشود. در همین فرصتهای نایاب اما لذت کتابخوانی را نباید از دست داد. یکی از بهترین عناوینی که من با اقبال فراوان در همین اوقات نادر بدست آوردم خواندن کتاب «رویای نیمه شب» نوشته سالار مظفری بود. این داستان عاشقانه و دویست و اندی صفحهای با درونمایهای مذهبی سرگذشت دلدادگی پسری سنی به دختری شیعه را روایت میکند. من مطمئن هستم که در صورت انتخاب این کتاب و مطالعهاش، از تجربه خواندن آن پشیمان نشوید.
شبنم حقبین
کتابدار کتابخانه عمومی شهید مفتح دَمَق رزن استان همدان
- ۹۶/۰۲/۰۷